چه غمانگيز است زن بودن!
در زمين چيزي بدين كم بهايي نيست.
پسران بر در تكيه زنند،
مانند خداياني از آسمان افتاده؛
قلبهاي آنان به چالش خوانند
چهار اقيانوس و باد و غبار هزار فرسنگ را
وقتي كه دختري به دنيا ميآيد، كسي شاد نشود،
خانواده بر او وقعي ننهد.
چون به بار آيد، در خلوت ماند،
ترسان كه ديدگانش به روي مردي افتد.
هيچكس زاري نكند چون او خانة خود را ترك گويد،
مانند ابرها كه پس از باران بناگهان دور شوند.
سر فرود آورد و خود را آراسته كند،
دندانهايش لبهاي سرخش را فرو فشارد:
بارهاي بيشمار، از سر تعظيم، خم شود و زانو زند.
فوشوان
نظرات شما عزیزان:
|